۶ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

نیروانا

 

دیروز مشغول مطالعه درباره ی آیین بودا بودم و به این گفته و اعتقاد بودا برخوردم که:《انسان در درد و رنج است و این رنج از آن است که انسان آرزو دارد و راه رهایی از رنج ترک آرزوست.》
و از آنجا که آدمی به آرزوهایش زنده است راه رهایی از رنج ممکن نیست رنج را باید کشید و هرگاه که رنجی را التیام بخشیم باید دانست که رنجی دیگر در انتظارمان به کمین نشسته است رنجی چه بسا عمیق تر
و آدمی این گونه است که هرگاه رنجی را پشت سر میگذارد احساس قدرت میکند،گمان میبرد که دیگر رنجی نیست که توان از پا درآوردنش را دارا باشد اما گمانش اشتباه است...تفاوتی ندارد چقدر عمرتان را پای یک رنج سپری کرده باشید،انسان هنوز هم شکننده است...و رنج ها دوباره و دوباره به سراغ شما خواهند آمد.
من بودا نیستم اما حتی در شادترین لحظات زندگی ام ،در اندک لحظات خوشی ام در این زندگی کوتاه که با بطالت به درازا کشانیدمش،می دانستم که در آینده رنج خواهم کشید و این پایان کار نیست اما من نیز گمان های اشتباه برده ام...
من بودا نیستم اما در این عمر گران آموخته ام که راه رهایی از رنج نه ترک آرزو بلکه کنار آمدن با آن است و هرگاه رنجی تازه به سراغم می آید هنر کنار آمدنِ با آن را می آموزم چرا که می دانم من ساخته ای از رنج هایم هستم و ما همه انسان هایی هستیم با رویاهایی در قلبمان و همگی ساخته از رنج!

 

موسیقی از طرف دوست خوبم:")که برام فرستادش

پ.ن:دیروز نبود چند روز پیش بود ولی وقتی نوشتمش دیروزش به حساب میومد

 

  • sara du
  • دوشنبه ۲۷ دی ۰۰

𝑡𝑎𝑒𝘩𝑦𝑢𝑛𝑔 +🌟

 

گفتم یک سری به بیان بزنم اومدم دیدم همه دارن تولد ته رو تبریک میگن منم فرصت رو غنیمت شمردم تا این عکسایی که یک مدته میخوام اپلود کنم رو پست کنم،یک وایب کلاسیکی میدن...اوکی اما بیاین قبول کنیم این مدل ادیت رو برای تهیونگ ساختن*میون عکسا چیزی نگفتم خودتون ادیت ها رو دریابید*

و تولد قشنگ مون هم مبارک باشه^-^


ستاره ی پست روشن شده؟؟احساس میکنم دفعه قبلی نشده آخه فقط دو تا بازدید...اینهمه بی توجهی به ته بعیده 0.0

  • sara du
  • شنبه ۲۵ دی ۰۰

!

صبح بخیر!

  • sara du
  • يكشنبه ۱۲ دی ۰۰

نخستین نگاه

 

نخستین نگاهی که مارا به هم دوخت،

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت،

نخستین کلامی که دل های مارا

به بوی خوشِ آشنایی سپرد و 

                                       به مهمانی عشق بُرد ،

پر از مهر بودی!

پر از نور بودم!

همه شوق بودی! 

همه شور بودم!

چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم

نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم!

چه خوش لحظه هایی که «میخواهمت» را

به شرم و خموشی، نگفتیم و گفتیم !

 

 

دو آوای تنهای سرگشته بودیم 

رها  در گذرگاهِ هستی 

به سویِ هم از دور ها پر گشودیم.

 

چه خوش لحظه هایی که هم را شنیدیم.

چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم.

چه خوش لحظه هایی که در پردهٔ عشق ،

چو یک نغمهٔ شاد،با هم شکفتیم!

 

 

چه شب ها ، چه شب ها که همراه حافظ

در آن کهکشان های رنگین،

در آن بی کران های سرشار از نرگس و نسترن

                                                         یاس و نسرین ،

ز بسیاریِ شوق و شادی نخفتیم!

 

 

تو با آن صفای خدایی

تو با آن دل و جانِ سرشار از روشنایی

ازین خاکیان دور بودی.

من آن مرغ شیدا

در آن باغِ بالنده در عطر و رؤیا،

بر آن شاخه های فرا رفته تا عالمِ بی خیالی ،

چه مغرور بودم ...

چه مغرور بودم ...!

 

 

من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم!

من و تو به سویِ افق های نا آشنا پر کشیدیم.

من و تو ،ندانسته دانسته،

                                  رفتیم و رفتیم و رفتیم ،

چنان شاد، خوش، گرم، پویا ،

که گفتی به سر منزلِ آرزو ها رسیدیم !

دریغا‌! دریغا! ندیدیم

که دستی درین آسمان ها،

چه بر لوحِ پیشانیِ ما نوشته ست !

دریغا، در آن قصّه ها و غزل ها نخواندیم،

که آب و گِلِ عشق با غم سرشته ست!

فریب و فسونِ جهان را

تو کر بودی ای دوست ،

                             من کور بودم ...!

 

 

از آن روز ها ـــ‌ آه! ـــ عمری گذشته ست

من و تو دگر گونه گشتیم ،

                                  دنیا دگر گونه گشته ست!

درین روزگارانِ بی روشنایی ،

درین تیره شب های غمگین که دیگر

ندانی کجایم ،

                 ندانم کجایی،

چو با یادِ آن روز ها می نشینم

چو یادِ تو را پیشِ رو می نشانم

دلِ جاودان عاشقم را

                           به دنبالِ آن لحظه ها می کشانم

سرشکی به همراهِ این بیت ها، می فشانم:

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت،

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت،

نخستین کلامی که دل های مارا 

به بوی خوشِ آشنایی سپرد و

                                      به مهمانیِ عشق بُرد ...

پُر از مهر بودی!

پر از نور بودم! ...

 

 

                                                                                                                                     فریدون مشیری          

                                                                                                                                                       

  

+این شعر خیلی قشنگ بود دلم نیومد نگذارمش

+کلیک

این آهنگ هم همین طور خیلی ارامش بخشه و با شعر جوره

+کلیک

اینم آهنگی که این روزا زیاد گوشش میدم،the rose واقعا آهنگ های قشنگی داره عاشق گروه شون شدم

+امیدوام حال همگی تون خوب باشه

+برای کسایی که اهنگ رو نشون نمیده میتونن از لینک استفاده کنن

  • sara du
  • يكشنبه ۵ دی ۰۰

روزی که آسمان میخندد

همه ی این فانوس های آسمان رو با آرزوی اینکه، آرزو های قشنگت به گوش آسمون برسن به سمتش میفرستم ،تک تک شون رو با آرزوهات پرکن و روزی که براورده شدن امروز رو به یاد بیار و در اون روز برای من شادمانی بزرگتر از غنچه ی لبانت که به خنده شکفته شدند نخواهد بود.

 

"تولدت مبارک گوهر شب های بی چراغ ما"

  • sara du
  • شنبه ۴ دی ۰۰

نوای موسیقی وجودت "HBD Our Miracle"

به بند آوردن کلمات برای وصف تو
کاری است بس دشوار
چون تو نه آنی که در کلمات بگنجی
و نه آنی که کلمات سزاوار وصف چون تویی باشند
اما چه کنم که چیزی جز این واژگان حقیر در بر ندارم
و ناگزیر به آنها توسل خواهم جست
اگر می توانستم تمام گل های این جهان را میچیدم
تا تو خود را در روزی چنین خجسته با آنان بیارایی
اما چه فایده!
ظرافت غنچه ی لبان تو کجا
و شکوفه ی گل های بهاری کجا
اگر میتوانستم تمام ستارگان را به پایت میریختم
تا راهی را که تو در آن گام برمیداری درخشان کنند
اما چه فایده!
که تو خود گوهر شب های بی چراغ مایی
اگر میتوانستم پرندگان را برایت به پرواز در می آوردم
اما چه فایده که تو خود بال و پر پروازی
تو طلوعی
تو نسیمی
تو بهاری
تو شروعی
تو عزیزی
تو خودی
.
.
.
و من جز عشق برایت نخواهم داشت
و جز عشق برایت نخواهم خواست
چرا که تو سزاوار عشقی
و عشقی
و عشقی
و بس
و کاش چیزی فراتر از عشق بود
چون تو فرایی
تو تویی

 

🎵

  • sara du
  • شنبه ۴ دی ۰۰
من عاشق سیاهی شب و ستاره های چشمک زن و غروب ارغوانی خورشید و صدای آواز گنجشک ها موقع طلوع خورشیدم
من عاشق اینم که موهامو به دست باد بسپرم و دوچرخه سواری کنم
من عاشق اینم که نفس بکشم و ریه هامو از هوای تازه پر کنم
من عاشق لمس درخت ها و جست وخیز کودکانه ام
من عاشق قدم زدن های شوخ وسرخوش توی خیابون هام
من عاشق بوی کهنگی وتازگی ورق های کتاب هامم
چون من یک دختر با عشقم!


괜찮아 괜찮아 아무것도 아니야
~`~`~`~`~`~`~`~`~`~`~
¡Fairies roam freely here

بنفشه ها /چه دل فریب اند/بر راه کوهستان
نویسندگان