Hi حالتون چطوره خوبین؟امروز با آثار هنرمند محبوبم اومدم ^^(بله پستی که مدت هاست دارم راجبش حرف میزنم و حتی قالب وب رو به خاطرش عوض کرم،چون توی قالب قبلی عرض ستون کم بود؛در هر حال امیدوارم تو ذوق تون نزنه و دوسش داشته باشید و اینکه،بله بالاخره آماده انتشاره!)

*قبل از اینکه خوندن یا بهتر بگم دیدن پست رو شروع کنید چندتا آهنگ میگذارم که ممکنه بخواین همزمان با خوندن پست و یا بعدش پلی کنین:

کلیک +^+ کلیک +^+ کلیک +^+ کلیک آخر(نمیدونم کی به آخرای پست میرسین اما هروقت رسیدین این آخری رو گوش بدین،چون خودم داشتم همینو گوش میکردم پیشاپیش سپاس از توجه تون)

بعد مدت ها بالاخره برای اولین بار نقاشی هایی دیدم که حس فوق العاده شگفتی در من به وجود آوردن و یک ارتباط نزدیکی باهاشون حس کردم و دلم خواست با شما هم به اشتراک بذارمش این هنرمند که با نقاشی هاش قلبمو برده کسی نیست جز آقای کلود مونه!تصویر اولی هم که میبینید یکی از نقاشی های فوق موردعلاقه مه  آخه رنگ فوق العاده قشنگ دریا و آسمون رو ببینید یا شیوه ی قلم زنیش رو...واقعا قلبم رو ذوب میکنه

خب بریم که این سبک رو بیشتر بشناسیم ونقاشی های بیشتری از مونه ببینیم که خودم خیلی به خاطرش ذوق زده ام*^*

Impression Sunrise

اسکار کلود مونه به همراه کامی پیسارو از بنیان گذارن سبک امپرسیونیسم هستن اما اصلا امپرسیونیسم چی هست؟واژه ی امپرسیونیسم(یا دریافتگری)از عبارت «Impression Sunrise »ا سم این نقاشی معروف مونه گرفته شده که این بالا میبینین و معنیش میشه دریافتی از طلوع خورشید و به سبک خاصی از قلم زنی اطلاق میشه که از ضربات کوتاه و شکسته در اون استفاده شده و رنگ ها حالت زنده ای دارن و حس خاصی رو القا میکنن و درواقع استفاده از رنگ ها بدون مخلوط کردن  شونه که تو این سبک خیلی به چشم میاد و یه جورایی میشه گفت وجه تمایزش با سبک های دیگه اس و هسته ی مرکزی امپرسیونیسم انعکاس نور و قلم زنیه خاصشه که من خودم به شخصه عاشقشم

San Giorgio Maggiore at Dusk

 مثلا تو همین نقاشی «غروب سن جورجیو مجیوره»...کافیه دقت کنین تا متوجه بشین که از هر رنگی در کجا استفاده شده و یه حالت جدا از هم دارن،رنگ ها به خوبی باهم ترکیب نشدن و به خورد هم نرفتن بلکه هر رنگی بر روی رنگ دیگری اومده

پاییز در ارژانتوی

نقاشی های امپرسیونیسم اکثرا از طبیعت و محیط اطرف الهام گرفته شدن و ما شاهد یک منظره ایم اونم نه هر منظره ای بلکه منظره ای که تو واقعیت هم وجود داره و من باز عاشق این ویژگیم،تو این سبک به جای نمایش یک احساس خاص، نقاش ادراک و احساس لحظه ای خودش رو از دیدن یک مکان سوژه قرار میده و من فکر میکنم به همین دلیله که با دیدن این نقاشی ها آدم احساس برانگیختگی میکنه درست مثل نقاش که در اون لحظه این حس رو داشته

The Artist’s Garden at Giverny

امپرسیونیسم یکی از مهمترین جنبش های هنری مدرن هست که از قرن نوزدهم شروع شده و خاستگاه اون فرانسه بوده وبعدا جهانگیر شده،این تابلوی نقاشی زیبا هم که میبینین «باغ هنرمند در ژیورنی»همونطور که از اسمش پیداست باغ خود آقای مونه توی فرانسه بوده که از روش نقاشی کشیدن نه اینکه اون رو متصور بشن بلکه واقعا وجود داره.

 The Woman with a Parasol

دارادارام و یکی از نقاشی های محبوبم《بانو با یک چتر آفتابی》که بهش" قدم زدن" هم میگن گاهی...جالبه که بدونید سوژه این نقاشی همسر آقای مونه،کامیل مونه و فرزندشون هست جالبه نه؟برای من که هست...ببینید با چه ظرافتی نقاش وزش باد رو در چین های دامن مادام مونه به نمایش گذاشته...به خوبی یه عصر دل انگیز رو تو این اثر میبینیم وحتی اون حس رو ازش دریافت میکنیم...به آدم حس بهاری با یک نسیم ملایم رو میده

Gardeners House at Antibes

The Magpie

خیلی قشنگن مگه نه؟...یک چیز دیگه هم که هست توجه به شرایط جوی، آب و هوا و انعکاس نور تو این سبکه...تصاویر رو توی ابعاد واقعیشون ببینید خیلی قشنگن و جزئیات شون مشخص تره...بهار رو به لطیف ترین شکل ممکن نشون دادن و زمستونش یه حال وفضای دیگه داره...در کل همه چیز به شما بستگی داره که چه حسی رو به طور آنی ازش بگیرین و برخلاف رئالیسم که یک درونمایه و یا حس ثابتی رو با گذر زمان منتقل میکنه(البته من رئالیسم رو هم دوست دارم)ولی مثل اون که مثلا میاد یه واقعه ی تاریخی مثل جنگ رو به نمایش میزاره نیست و همه چیز آنیه و میخواد لحظه رو دریابه درحالی که 100 سال هم بگذره جنگ باز هم سیرت زشتی داره و این درونمایه تغییر نمیکنه

 

اثری از پیر آگوست رنوآر

اثری از کارلوس دوران 

  portraits of  Claude Monet  

چندین نکته که قابل ذکره:

«کارلوس دوران(carolus duran) نقاشی هست که به پرتره های باکیفیتش از طبقه مرفه جامعه شهرت داره و اهل فرانسه هم بوده،حقیقتا هم که پرتره هاشون زبردستانه و بسیار طبیعیه

 رنوآر نیز از هنرمندان فرانسوی بود که ابتدا به کشیدن پرتره مشغول بود و سپس به مکتب امپرسیونیسم پیوست و اغلب درکنار کلودمونه کار میکرد،پرتره ی سوم نیز اثر رنوآر هست توجه کنید که پرتره ی اول تابلوی کامل نیست و فقط بخشی ازشه»

و اما میرم سراغ ویژگی منحصر به فرد خود مونه که مجموعه بودن آثارشه اما منظورم چیه؟یعنی ایشون یه سوژه ای رو انتخاب میکردن و بعد اون رو بارها در آب و هوای مختلف مثل ابری،آفتابی یا توی تایم های مختلفی از روز مثل طلوع و غروب ویاحتی توی فصل های مختلف سال به تصور میکشیدن...چندتا از مجموعه هاش رو اینجا میتونین ببینین

the houses of parliament

Rouen Cathedral

wheatstacks

با کلیک روی این لینک میتونین وارد سایتی بشین که مجموعه ی کومه ی علف خشک رو قرار داده و با کلیک روی هر تصویر میتونین اونا رو توی ابعاد بزرگ ببینین که قشنگ ترن و حتی میتونین روش زوم کنین تا شیوه ی قلم زنیش رو هم ببینین...من که پیشنهاد میدم حنما این کارو بکنین:")

درختان صنوبر

این درخت ها بر سر راه رفت و آمد مونه بودن و مونه رشد اون هارو در طی سال میتونسته ببینه!

نکته ی جالب دیگری که وجود داره اینکه این سبک در ابتدا محبوب نبوده و حتی از واژه امپرسیونیسم برای تحقیر و تمسخر نقاشی های این سبک استفاده میشده و به هنرمندان امپرسیونیست اجازه ی ارائه ی تابلوهاشون رو در نمایشگاه ها نمیدادن تا اینکه خودشون جمع میشن،نمایشگاه برگزار میکنن و آثارشون رو به نمایش میگذارن و بعد کم کم فراگیر میشه،به همین دلیل نقاشان این سبک از جمله مونه در آغاز در فقر به سر میبردن

La Gare Saint Lazare

و در نهایت محبوب ترین مجموعه ی من در میان مجموعه های مونه که معروف ترین و بزرگ ترین شونم هست،مجموعه ی «نیلوفر های آبی» با 250 تابلوی نقاشی

Water Lilies

خب کمی راجب این مجموعه توضیح بدم،مونه باغی داشته که بالاتر هم نقاشی «باغ هنرمند در ارژانتوی» رو ازش گذاشتم،در واقع این باغ سوژه ی بسیاری از نقاشی های مونه بوده و وقت عمده اش رو صرف باغبانی و رسیدگی به باغش و بعد الهام گرفتن از اون و خلق آثارش میکرده

این باغ (که زمانی برکه ی اون الهام بخش مونه بوده) و خونه اش درحال حاضر تبدیل به موزه شدن

مونه تا آخر عمرش مشغول کشیدن تابلوهای نیلوفرآبی بود ولی در اثر پیری دچار آب مروارید میشه که باعث ناتوانیش در تشخیص رنگ ها میشده و به همین دلیل نقاشی هاش پر از رنگ های قرمز میشن، در آخر مونه پس از عمل جراحی و به دست آوردن مجدد بیناییش اقدام به نابودی نقاشی های اون دوران میکنه و دوباره به رنگ های آبی و سبز پناه میبره(البته چند تایی از نقاشی هاش توسط نزدیکانش از نابودی نجات پیدا کردن و میتونین تو نت ببینین شون بقیه رو یا روتوش کردن یا دوباره کشیدن)

اینجا هم موزه ی اورانژری در پاریس هست که پس از جنگ جهانی اول مونه به نشان صلح و تداعی حس آرامش به بازماندگان جنگ به پیشنهاد موزه مجموعه ای از تابلوهای نیلوفرآبی رو به موزه اهدا کرد که البته خاص این موزه کشیده شدن و حتی طراحی خود این بخش موزه هم خاص تابلوها بوده و به شکل بیضی هست همونطور که میبینید،من که خیلی دوست دارم از نزدیک هم ببینمش چون حتی الانشم کلی آرامش میده به آدم*^*

و اما سخنان پایانی:

1.اول از همه آنچه در این پست گردآوری شده حاصل علاقه ی شخصی خودم به این آثار بوده و رشته من به هنر مرتبط نمیشه ولی مانع علاقه ام به هنر هم نمیشه، پس درنظر داشته باشید که من متخصص نیستم و تنها درک خودم رو از مطالبی که درسایت های مختلف خوندم بازگو کردم، در نتیجه امکان داره چیزی رو به اشتباه گفته باشم و امیدوارم از من خرده نگیرید ولی اگر چیزی به غلط گفتم بگید تا اصلاحش کنم:")

2.نکته ی بعدی اینکه خیلی از هنرمندان و نقاشان در دوره های مختلف از زندگی شون به سبک های مختلفی دست به خلق اثر زدن،پس اگر اثری رئالیستی از مونه دیدید تعجب نکنید!چون گه گاه به این سبک هم نقاشی دارن به خصوص در اوایل کارشون

3.یک نکته ی مهمه دیگه اینکه تمام نقاشی هایی که در این پست ازشون استفاده شده(به جز پرتره ها) متعلق به کلود مونه هست که طبیعیه چون نقاش موردعلاقه من هست و در ابتدا تنها قرار بود اثار مونه رو نشون تون بودم چون سرش ذوق داشتم اما بعد دیگه گفتم از فرصت پیش اومده استفاده کنم و راجب امپرسیونیسم هم بگم

4.از اونجا که  در پست به سبک رئالیسم هم گوشه چشمی داشتم باید یادآورشم که اطلاعات من از این سبک گسترده نیست وهنوز اول کارم،حقیقت اینکه میخواستم بعد این راجب رئالیسم هم مطالعه کنم و پست بگذارم ولی دستم رو داغ کردم چون سر این پست دیدم چقدر زمان بره و این کار کار من نیس؛جا داره از همینجا از دوست نازنینم که که خستگی ناپذیر ادامه میده تقدیر و تشکر کنم و بهش خسته نباشید بگم«خسته نباشی سوفیا» و میدونم که نظرمو راجب دوتا از پست هات نگفتم ولی خوندم شون*^*

5.یکم زیادی طول کشید چون بینش وقفه افتاد و بعد هی پشت گوش

و اما هدفم از انتشار این پست:حقیقتا خوشحال میشم اگر کسی این پست رو ببینه که مثل تا چندی پیش من فکر میکنه نمیتونه هنر رو درک و باهاش ارتباط برقرار کنه،حقیقت اینه که ما همه در ذات هنرجو و هنردوستیم وتنها کافی ست شروع به پوییدن کنیم ،مطمئنم که اونوقت شما هم هنرمند وهنر موردعلاقه تون رو پیدا ومثل من شگفت زده خواهید شد و هیچ نیازی هم نیست که حتما همه ی سبک هارو دوست داشته باشین و باهمه حال کنین چه بسا که من خودم با بقیه امپرسیونیست ها انقدره حال نمیکنم،چه بسا هنرمندانی که آثار ارزنده دارن ولی من نمیفهمم شون و دوست شون ندارم !اما در عوض شیفته ی حس سادگی و یکپارچگی هستم که از آثار مونه میگیرم،یکپارچگی که در یک قاب علی رغم گسستگی رنگها از هم،بهم منتقل میکنه و من عشقشم؛و حتییی نیاز نیست امپرسیونیست و مونه رو دوست بدارین(هرچند که در قلبم امیدوارم که اینطور بشه)اما همین که براتون جرقه ای باشه و در دل تون جرقه ای رو روشن کنه برای من مایه ی شادمانیه و دوباره موعظه نکنم چون جلوتر از همه ی این حرفا این کار و هرکار دیگه ای در وبم کردم هر مطلبی که گذاشتم و هر متنی که نوشتم جلوتر از همه خواستم این چیزهارو برای خودم به یادگار بگذارم مثل یک کلکسیون که کلکسیونرش منم!

امیدوارم از پست لذت ببرید،با آرزوی سفر به اعماق طبیعت:">