دلم میخواد یک چیزی بنویسم
این روزا همش کلی واژه میاد تو ذهنم وبعدم فرار میکنه
میخوام یک چیزی بنویسم
اما حتی نمیدونم از کجا وچه جوری باید شروع کنم
مینویسم ومینویسم ومینویسم
پاک میکنم وپاک میکنم وپاک میکنم
یک چیزی،یک چیزی،یک چیزی برای نوشتن میخوام
فکر کنم همین الانشم میدونم میخوام راجب چی بنویسم
همین الانشم یک چیزایی برای نوشتن دارم
ولی هربار فقط تردید میکنم و ایندفعه، ایندفعه میخوام مطمئن باشم
میخوام راجب چیزی بنویسم که بنظرم جهان این روزا بیشتر از همیشه بهش نیاز داره
شادی!
چه فایده ای داره که من (یا ما)بشینم یک گوشه غمبرک بزنم
برای جهانی که هر روزخداش یک اتفاق بد میفته و ما ناراحتیم
به هرحال برای من که فایده ای نداشته تازه فقط جهان رو بیمارتر کردم
ترجیح میدم حالا که فرصتش رو دارم
پروانه ای باشم که بازدن بال هاش بهم درجایی،درزمانی، درگوشه ای از جهان طوفانی به راه بیندازه
وبله ماهمه مون پروانه هایی هستیم که با هربار حرکت بال هامون تاثیری گرچه اندک بر روی این جهان داریم
و من بالاخره انتخاب کردم که یک پروانه ی شاد باشم،یک پروانه ی خوشحال
و من هیچوقت از تصمیمم برنمیگردم نه!
اونم نه وقتی که انقدر طول کشیده
نه وقتی که قول دادم
ومن به قول هام عمل میکنم
هنوزم روی اون 100% هستم!
Happiness is a butterfly
Lana-Del-Rey
Happiness is a butterfly
Try to catch it like every night
It escapes from my hands into moonlight
.
.
.
ولی اگه ما خود اون پروانه باشیم چی؟